تنش ماند
ولی با سر خود را رساند
حسین قول داده بود به کوفیان
که می آیم!
تنش ماند
ولی با سر خود را رساند
حسین قول داده بود به کوفیان
که می آیم!
و عوامل و وابستگان داخلی شما دست به تخریب زده اند
ایمانمان به حقانیت راه شما دوچندان شده و ارادتمان به شما وصف نشدنی! جهاد شما همچنان باقی است و همچنان در خط جبهه حق علیه باطل پایداری... شاید اگر شما هم مثل سایرین فقط عرفه ات را میخواندی
و ساکت مینشستی... اما مرام شما چیز دیگری است. به گفته خودتان:
خواهان تو هر قدر هنر داشته باشد
اول قدم آن است جگر داشته باشد...
نیزه ها
جای دست
سرت را بالا بردند
تا شاید این مردم
یادشان بیایید
مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ
برای این خانواده
گفته پیغمبر...
اگر خاطرات عایشه
از پیامبر را باور کردم
خاطرات نعیمه
از امام را هم باور...
حسین جان
ما را گدای خانه ی خود کن،همین بس است
کِی گفته ایم حاجی دکان مان کنی!؟
نیستم عاشق، اگر منت درمان بکشم
به روی چشم اگر از تو بلایی برسد
سر به زیر قدم توست بها میگیرد
پس چه بهتر سر ما نیز به پایی برسد...
دیگر خبری
نیست از بی سیم و
بی سیم چی
همه آن گوشه گودال
به سجده رفته اند
تا صبح قیامت...
با خیال راحت تلفن را بردار
آن سوی خط اوباما منتظر است..
شریح قاضی هم
سرهنگ نبود!
او حقوق خوانده بود
که کشتن حسین را امضا کرد!
گفت: مادر جان بیا ناهار بخوریم.
پرسید: ناهارچی داریم مادر؟
گفت: باقالا پلو با ماهی.
با خنده روبه مادر کرد و گفت:
ما امروز این ماهی ها رو میخوریم
و یه روزی این ماهی ها مارو می خورند
چند سال بعد، والفجر ۸... درون اروند گم شد،
مادر تا آخر عمرش ماهی نخورد...
نمازش قضا نمیشد خودکارش دوتا بود
یکی برای مسائل شخصی و دومی برای امر بیتالمال،
و روز قبل از ترور، رجایی در نماز به او اقتدا کرد.
اما او نفوذی منافقین بود...
همیشه
دیر می رسم
آن از مدینه
این از کوفه
آن از کربلا
آن هم از جنگ تحمیلی
نکند تکرار شود
این قصه در سوریه ؟!